-
تقدیم با مهر
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1387 11:08
خرسند و سرشاری ... غمگین و آشفته... تو تمام نشانه های عشق و رنج را با خود حمل میکنی.
-
سیما
یکشنبه 22 دیماه سال 1387 10:54
در من سیمایی است ... که با هر رنج پوست می اندازد و بالغ میشود.
-
تخیل میکنم
جمعه 29 آذرماه سال 1387 11:55
تخیل میکنم ... تو اینجایی ... در کنارم ... بی فکر سفر ... . تخیل میکنم و نفسهایت را میشمارم.
-
معصومیت
سهشنبه 12 آذرماه سال 1387 23:03
معصومیت من در رنجهای کودکی و بلوغ، ویران شد. اگرچه ... هنوز بکارتم را بر دوش میکشم.
-
جای فکر تو
دوشنبه 27 آبانماه سال 1387 13:16
در این اتاق شلوغ چه سکوتی حکم فرماست و من، در این جمع چه تنهایم. و در میان این جمعیت دیوانه با کلمات دشوارشان ... چقدر جای فکر تو خالیست.
-
همین نزدیکی
شنبه 18 آبانماه سال 1387 09:35
مهربانم، تو اینجایی ... پایان روزهای تنهایی من.
-
من
دوشنبه 29 مهرماه سال 1387 10:39
۱) سلام ... سیما هستم ۲۳ ساله از تهران. ۲) نوشتن آغاز شد از کلاسهای نویسندگی فریده گابو. ۳) بعد از رد شدن ۲ داستان بلندم، نوع نوشتن چیزی شد که شما امروز میخونید. 4) همه ی نوشته ها درباره ی زندگی شخصی و واقعیات وجود من هست. "عریان" مینویسم چراکه نخواستم نسبت به درونم بی تفاوت باقی بمونم. 5) ممنون که در این...
-
نازنینم
یکشنبه 21 مهرماه سال 1387 22:07
چشمانت را بگشای ... تمام آنچه بر ما گذشت، خواب آشفته ای بود که تمام شد.
-
زندگی ...
شنبه 6 مهرماه سال 1387 14:22
زندگی روسپی زیباییست ... هر که فاحشه گری اش بدید، از زیبایی آن چشم فروبست.
-
ستاره
دوشنبه 1 مهرماه سال 1387 15:07
به درخشش ستاره در سیاهی شب ایمان داری؟ من، بسان ستاره ای در این تاریکی خواهم درخشید ... تا رویش من کمی تامل کن.
-
مهربانم
سهشنبه 26 شهریورماه سال 1387 00:22
به من بنگر ، تو مرا اینگونه ساختی ... سخت و دلشکسته.
-
تو و او
شنبه 16 شهریورماه سال 1387 23:19
به تو می اندیشم ... که به تمام دوستت داشتم. به او می اندیشم ... که به تمام دوستم داشت. و در این میان دلم برای چشمان سرد و قلبی که به من ندادی، تنگ میشود.
-
دوست دارم
جمعه 1 شهریورماه سال 1387 16:37
دوست دارم، در ذهنت راه بروم ... لغت هایت را دنبال کنم و از دریچه های سخت بگذرم. دوست دارم، گاهی ... زندگی را با تو دنبال کنم.
-
اینجایم
دوشنبه 21 مردادماه سال 1387 01:16
دیواری سرد از بی نامی و بدنامی ... به خویش چنگ میزنم و به تو نیز هم.
-
مهربانم
سهشنبه 15 مردادماه سال 1387 01:14
رهایم کن ... این اسارت زیبا، مرا پیر کرد.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 8 مردادماه سال 1387 16:02
به کف دستهایم بنگر، به پیشانی ام و یا فنجان قهوه ام ... و در این ناامیدی، تکرار کن که روزهای روشنتری خواهد آمد.
-
معشوق من
سهشنبه 1 مردادماه سال 1387 19:58
در آغوشم بگیر و بگذار، احساست کنم. بگذار، لمس دستانت بر دلم نماند ... بگذار، از گناهکاران باشم. معشوق من ، در زیر پوستم فاجعه ای گذر دارد و در پایم لغزشی ... .
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 تیرماه سال 1387 14:40
هنوز تو را به خاطر می آورم، با تمام جزئیاتت و تمام رویای من اینست که ... نامم را از خاطر نبری.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 تیرماه سال 1387 02:50
هر روز که میگذرد، من پیرتر میشوم و تو سردتر و دیگر هیچ چیز بهترین نیست و من .... این دگرگونی را احساس میکنم.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 تیرماه سال 1387 23:31
تمام زندگی اش را صرف کرد تا فرزندانش در کوچه رذالت گم نشوند، مادرم ... قلب خردمندی دارد. ......................................................................................................... در ذهنم که بر کیان خوبیهای توست،جاودانه ای.
-
پروردگارم؟
شنبه 25 خردادماه سال 1387 15:10
ا ز خاطر برد که از روح خود در زنان بدمد. و اینگونه شد که زنان ... مهربانترند.
-
دوباره آغاز...
چهارشنبه 22 خردادماه سال 1387 12:40
میان آنچه بودم و آنچه شدم آنقدر فاصله است ... که هیچکس را جز تنم توان رفتن آن نبود.