ای مهربانتر از من با من در دستهای تو ایا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟ کز من دریغ کردی تنها تویی مثل پرنده های بهاری در آفتاب مثل زلال قطره بباران صبحدم مثل نسیم سرد سحر مثل سحر آب آواز مهربانی تو با من در کوچه باغهای محبت مثل شکوفه های سپید سیب ایثار سادگی است افسوس ایا چه کس تو را از مهربان شدن با من مایوس می کند؟
چندیست چنان چنگ زنم چهره این دل بدنامی از این هست مرا بهره این دل
زآن شعر هم از طرف ما به شما/نیازی نیست به ترجمه، ای جان چنین دلگیر مباش که این جهان فانی در گذر است من خود نیز همچون یکان یکان عزیز تر از جان بازیچه بازی زمانه هستم اما دگر با غم مانوس گشته ام مرا جز غم رفیقی در جهان نیست مرا جز غم کسی آرام جان نیست
اگر در پی خنده ای هستی آرزومندم زآن خنده همیشه بر لبان شما نقش بسته باشد
سلام... این جمله رو حس نکردم....شاید چون تجربه اش نکردم.... اما.... امیدوارم خوب باشی و زندگی شاد و آرومی داشته باشی.... توی کامنتا خوندم دوست داری ضعیف باشی و فرصت اشتباه کردن داشته باشی...عزیزم همه ی ما آدم هستیم و همه اشتباه میکنیم بیشتر هم ناخواسته....تا اشتباه نکنیم یاد نمیگیریم....اما من برات دعا میکنم قوی باشی.... قوی باشی و زندگیه قشنگی داشته باشی....
حسنا
پنجشنبه 24 مردادماه سال 1387 ساعت 09:49 ب.ظ
زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود با بنفشه ها نشسته ام سالهای سال صیحهای زود در کنار چشمه سحر سر نهاده روی شانه های یکدگر گیسوان خیس شان به دست باد چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم می ترواد از سکوت دلپذیرشان بهترین ترانه بهترین سرود مخمل نگاه این بنفشه ها می برد مرا سبک تر از نسیم از بنفشه زار باغچه تا بنفشه زار چشم تو که رسته در کنار هم زرد و نیلی و بنفش سبز و آبی و کبود با همان سکوت شرمگین با همان ترانه ها و عطرها بهترین هر چه بود و هست بهترین هر چه هست و بود در بنفشه زار چشم تو من ز بهترین بهشت ها گذشته ام من به بهترین بهار ها رسیده ام ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من لحظه های هستی من از تو پر شده ست آه در تمام روز در تمام شب در تمام هفته در تمام ماه در فضای خانه کوچه راه در هوا زمین درخت سبزه آب در خطوط درهم کتاب در دیار نیلگون خواب ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام ای نوازش تو بهترین امید زیستن در کنار تو من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام در بنفشه زار چشم تو برگهای زرد و نیلی و بنفش عطرهای سبز و آبی و کبود نغمه های ناشنیده ساز می کنند بهتر از تمام نغمه ها و سازها روی مخمل لطیف گونه هات غنچه های رنگ رنگ ناز برگهای تازه تازه باز می کنند بهتر از تمام رنگ ها و رازها خوب خوب نازنین من نام تو مرا همیشه مست می کند بهتر از شراب بهتر از تمام شعرهای ناب نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است من ترا به خلوت خدایی خیال خود بهترین بهترین من خطاب میکنم بهترین بهترین من
از نام چه پرسی که مرا ننگ ز نام است...
ای مهربانتر از من
با من
در دستهای تو
ایا کدام رمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی
تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره بباران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس ایا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
جمله ی اولت میگه حال خوبی نداری.چرا؟
خیلی خسته ام. از آدم بودن ... بزرگ بودن ... درک کردن ... قوی بودن و نشکستن ،
میخوام ضعیف باشم و اشتباه کنم. چرا من اجازه ی خطا کردن ندارم؟
چندیست چنان چنگ زنم چهره این دل
بدنامی از این هست مرا بهره این دل
زآن شعر هم از طرف ما به شما/نیازی نیست به ترجمه، ای جان
چنین دلگیر مباش که این جهان فانی در گذر است من خود نیز همچون یکان یکان عزیز تر از جان بازیچه بازی زمانه هستم اما دگر با غم مانوس گشته ام
مرا جز غم رفیقی در جهان نیست
مرا جز غم کسی آرام جان نیست
اگر در پی خنده ای هستی آرزومندم زآن خنده همیشه بر لبان شما نقش بسته باشد
به قول قدیمیا
در دروازه رو می شه بست ولی دهن مردم رو نه!
خیلی وقتها از کاه کوه می سازن و یه عده که ماشالله استادن تو بدنام کردن بقیه!
سلام
چرا اینقدر ناامید؟
سلام...
این جمله رو حس نکردم....شاید چون تجربه اش نکردم....
اما....
امیدوارم خوب باشی و زندگی شاد و آرومی داشته باشی....
توی کامنتا خوندم دوست داری ضعیف باشی و فرصت اشتباه کردن داشته باشی...عزیزم همه ی ما آدم هستیم و همه اشتباه میکنیم بیشتر هم ناخواسته....تا اشتباه نکنیم یاد نمیگیریم....اما من برات دعا میکنم قوی باشی.... قوی باشی و زندگیه قشنگی داشته باشی....
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با بنفشه ها نشسته ام
سالهای سال
صیحهای زود
در کنار چشمه سحر
سر نهاده روی شانه های یکدگر
گیسوان خیس شان به دست باد
چهره ها نهفته در پناه سایه های شرم
رنگ ها شکفته در زلال عطرهای گرم
می ترواد از سکوت دلپذیرشان
بهترین ترانه
بهترین سرود
مخمل نگاه این بنفشه ها
می برد مرا سبک تر از نسیم
از بنفشه زار باغچه
تا بنفشه زار چشم تو که رسته در کنار هم
زرد و نیلی و بنفش
سبز و آبی و کبود
با همان سکوت شرمگین
با همان ترانه ها و عطرها
بهترین هر چه بود و هست
بهترین هر چه هست و بود
در بنفشه زار چشم تو
من ز بهترین بهشت ها گذشته ام
من به بهترین بهار ها رسیده ام
ای غم تو همزبان بهترین دقایق حیات من
لحظه های هستی من از تو پر شده ست
آه
در تمام روز
در تمام شب
در تمام هفته
در تمام ماه
در فضای خانه کوچه راه
در هوا زمین درخت سبزه آب
در خطوط درهم کتاب
در دیار نیلگون خواب
ای جدایی تو بهترین بهانه گریستن
بی تو من به اوج حسرتی نگفتنی رسیده ام
ای نوازش تو بهترین امید زیستن
در کنار تو
من ز اوج لذتی نگفتنی گذشته ام
در بنفشه زار چشم تو
برگهای زرد و نیلی و بنفش
عطرهای سبز و آبی و کبود
نغمه های ناشنیده ساز می کنند
بهتر از تمام نغمه ها و سازها
روی مخمل لطیف گونه هات
غنچه های رنگ رنگ ناز
برگهای تازه تازه باز می کنند
بهتر از تمام رنگ ها و رازها
خوب خوب نازنین من
نام تو مرا همیشه مست می کند
بهتر از شراب
بهتر از تمام شعرهای ناب
نام تو اگر چه بهترین سرود زندگی است
من ترا به خلوت خدایی خیال خود
بهترین بهترین من خطاب میکنم
بهترین بهترین من
سلام
با دو دوبیتی به روزم
منتظرم در کلبه کوچک شاعرانه
و ما دوره می کنیم امروز را... هر زوز را
ممنونم ...
امیدوارم هر کس به آرزوش برسه،
سیما هم!!
درود
۳سال از اولین یادداشت حضرت عشق گذشت..
جشن!
منتظرتم!
......................
عزیزم چرا نیستی؟
نمیگی مردیم زنده ایم ؟
به ارزوهات برسی ...
همه !