زمان

به اندازه تمام روزهای گذشته  

خسته ام 

و به اندازه تمام لحظه های نیامده ... دلزده.

قطار

 

نمیدانم کجای زندگی زخم خورده ... که این قطار 

همیشه واژگون است.

ای ‌مرد

سلام ... بیش از یکسال هست که توی این وب چیزی ننوشتم. 

امروز ولی دلم تنگ شد ... برای خودم ... برای دوستانم ... برای نوشته هایی که از گروه میخوندم ... و از همه بیشتر برای خائن -سینا-.  

 پس دوباره آغاز. 

 

( این منم ... نه آنچه تو میخواهی ... نه آنچه دیگران نیازمندند. 

این تنها منم ... سیما ) 

  

با من گام بردار، ای ‌مرد

بگو چگونه دیوارهایم را فرو ریختی؟

داستانت را بازگو کن ...

                               می‌خواهم لغت‌هایت را بنوشم.