سیمای عزیز حیفت از اینهمه احساس نمیاد بنویس لذت میبرم از رقص واژه هات. حس دلزدگی و خستگیت را میشناسم چون خودم بارها لمس کردم تنهایی را و شاید برای همین حس مشترک هست که لذت میبرم از واژه هات. اگر مدتها هم ننویسی از نوشته های گذشتت لذت خواهم برد اما بنویس تا لذتم کامل بشه. "حال دوران به شود دل بد مکن"
سلام. اینقدر از این کاشها من تو زندگی داشتم و دارم که اگه می نوشتم در موردشون یه وبلاگ می شد خودش! متاسفم / هم افتاب می اد/ هم زمان می ره و ما محکوم به نظاره ایم.
سیمای عزیز
حیفت از اینهمه احساس نمیاد
بنویس
لذت میبرم از رقص واژه هات.
حس دلزدگی و خستگیت را میشناسم چون خودم بارها لمس کردم تنهایی را و شاید برای همین حس مشترک هست که لذت میبرم از واژه هات.
اگر مدتها هم ننویسی از نوشته های گذشتت لذت خواهم برد اما بنویس تا لذتم کامل بشه.
"حال دوران به شود دل بد مکن"
چقدر حس داره این نوشته
بارها خواندم
کاش..
بنوبس
سلام. اینقدر از این کاشها من تو زندگی داشتم و دارم که اگه می نوشتم در موردشون یه وبلاگ می شد خودش!
متاسفم / هم افتاب می اد/ هم زمان می ره و ما محکوم به نظاره ایم.
بنویس
بی راهه هم راهیست ...