پس از هر رنج... رنج دیگریست.
یک سیه روزی بی انتها ....
خسته از باورهای تکراری
میخواهم شبی از سجده های بی نشان بگریزم ... غرق در مستی و راستی.
میخواهم زمان بایستد ... در دستانی یتیم شهوت.
برهنگی تا عرش ... خستگی تا زمین ... و رها شدن ...
رها شدن از آدمی بودن.