سلام ... بیش از یکسال هست که توی این وب چیزی ننوشتم.
امروز ولی دلم تنگ شد ... برای خودم ... برای دوستانم ... برای نوشته هایی که از گروه میخوندم ... و از همه بیشتر برای خائن -سینا-.
پس دوباره آغاز.
( این منم ... نه آنچه تو میخواهی ... نه آنچه دیگران نیازمندند.
این تنها منم ... سیما )
با من گام بردار، ای مرد
بگو چگونه دیوارهایم را فرو ریختی؟
داستانت را بازگو کن ...
میخواهم لغتهایت را بنوشم.
امیدوارم یه روز نشه که بخوای این دیوارو به سختی دوباره بسازی ...
سلام عزیزم
خیلی قشنگههههههههه
حالا فرض که نوشیدی/ تکلیف دیوار فرو ریخته که روشن نمی شه/ حال فرض که خود مرد را هم بلعیدی...
سلام سیمای عزیز
آره میشناسم
مگه میشه یه دوست را نشناسم وقتی مدتها از نوشته هاش لذت بردم؟ و بارها آمدم تا تسکین دردش را ببینم.
خوشحالم که هستی
خیلی
و میخوانمت دوباره و چندباره و می آیم باز همراه قدمهایت بنویس رفیق
بنویس
سلام سیما جان ،
خوشحالم که باز نوشتی ، ما همیشه با توییم .
سلام سیمای عزیز...خوبی؟
بالاخره بعد از یک سال دوری...برگشتی؟تبریک میگم...کجا بودی؟ هاااااا؟
"دلبرکان غمگین من
هر شب
رد اندوه نمناک مردی را می شویند
که مست ٬
بستر تنهایی شان را گرم می کند.
مردی که سردش است!
سلام.خوشحالم که بعد از یک سال دوباره دست به قلم شده اید.امیدوارم که در راه دوباره ثابت قدم باشید.
نوشیدن لغتهای تلخ از دیوار فرو ریخته دیوار نمیسازد!
بگذر...
سلام سیما
خیلی خوشحالم که دوباره دست به قلم شدی
من تو رو یادم نرفته
مگه میشه یادم بره
دلم برات تنگ شده بود
بازم بنویس
منتظرم