آزادی

کاش زمان باز می‌گشت... 

                   قبل از تمامی اشک‌هایی که ریخته شد. 

                   تن‌هایی که تازیانه خورد و زخم برداشت. 

                   و خون‌هایی که ریخت. 

 

کاش باز می‌گشت، قبل از تمامی وسیع فکرانی که اینک با خاک همبسترند.

                   قبل از تمامی اعترافات، در آغوش شکنجه و درد.

                   قبل از خاموشی آخرین نشانه‌های زندگی. 

 

 

ای کاش ... 

 

 ولیکن ... به کدامین زمان بازگردیم؟ به کدامین دوره پناه بریم؟ 

 

                                                     سرزمین من ... هیچگاه آزاد نبوده است.

نظرات 16 + ارسال نظر
تلنگر سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:26 ق.ظ

سرزمین آزاد متشکل از مردم آزادند برای آنکه یک کشور آزاد باشد باید مردمی با روحی آزاد داشته باشد . و این رو حیه آزاد مردی قرنهاست در درون ما کشته شده .

اینقدر غیبت طولانی شد که گفتم شاید تو هم به زندان سبز افتادی . نگرانت بودم

بازم به روزم

f@teme سه‌شنبه 7 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:32 ب.ظ http://absentee.blogfa.com/

برادر گر که می خوانی مرا، بنشین برادروار
تفنگت را زمین بگذار،
تفنگت را زمین بگذار تا از جسم تو
این دیو انسان کش برون آید.

تو از آیین انسانی چه می دانی؟
اگر جان را خدا داده ست
چرا باید تو بستانی؟
چرا باید که با یک لحظه، غفلت، این برادر را
به خاک و خون بغلتانی ؟

سیما جان زیبا می نویسی موفق باشی.

سینا شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:50 ب.ظ http://khaaen.persianblog.ir

آری بخت که نیست وقت اهمیتی ندارد رفیق

ر و ز ب ه دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:16 ب.ظ http://hazrat-eshgh.com

کم پیدایین شما ؟؟

سینا دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:26 ب.ظ http://khaaen.persianblog.ir

همان بهتر که بمانیم و بسازیم و بسوزیم

سینا دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:31 ب.ظ http://khaaen.persianblog.ir

میلم را فرستادم

سینا دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:14 ب.ظ

کاش می شد به اون لحظه ای برگشت که همه در مقابل پروزدگار یکتا حاضر شدیم و به یگانگی او گواهی دادیم ....
کاش می شد به لحظه ای برگشت که پدرم آدم می خواست اشتباهی دانسته را انجام دهد...
کاش بتوانیم ثابت کنیم لیاقت بازگشت به جایگاه والای خود را داریم.

خلیل دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:52 ب.ظ http://khalil-khoshrou.blogsky.com

سلام...

خیلی وقت بود بروز نمی کردید...

زیبایی زندگی به همینه که هر لحظه اش تجربه ای بی همتا و

تکرار نشدنیه...

موفق و سربلند باشید.


شاید روزی راست بگویم دوشنبه 13 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:27 ب.ظ http://yunos.blogfa.com

سلام ... نام زیبای خداست

ای سیب سرخ غلط زنان در مسیر رود ...
یک شهر تا به من برسی عاشقت شده ست ...

این نوشته های حرفهای یه دل مهربونه نه دل سخت .
شما ما رو دعا کن .

ر و ز ب ه سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:21 ق.ظ http://hazrat-eshgh.com

نظر من کجا رفت ؟؟؟!!!!!!!!!

سید عرفان سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:51 ق.ظ http://www.eaf.persianblog.ir

سلام بزرگوار
این پستت را بسیار پسندیدم مخصوصا آخرین جمله را.
امیدوارم که همیشه شاد باشی و آرام

مهری سه‌شنبه 14 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:39 ق.ظ http://www.mehrmanesh.blogfa.com

ولیکن ... به کدامین زمان بازگردیم؟ به کدامین دوره پناه بریم؟



سرزمین من ... هیچگاه آزاد نبوده است
ما هیچ وقت نخواستیم یا بهتر بگم همیشه آزادی را دور دیدیم.
پایان شعرت خوب بود.

ستاره شنبه 18 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 12:40 ق.ظ http://gonah-vajeh.blogfa.com

یاد خاک هم نیست حتی..
گرچه زمانی را یاد دارد که کمان وسعتش داد به مهر
و جام دانش بالندگی آموختش به حکم سیمرغ
اما دیر زمانی است که کمان خاک می خورد
و سیمرغ اسیر قفس خشکیده است
..آری ای کاش می شد باز گشت
به زمانی که دست ها جای سیگار یادگاری نمی کردند بر خود
و لب ها به جرم رقص قلم بر کاغد
بسته و دوخته نمی گشتند
..
...
....یادان باشد اما
گرچه اسارت حالا واژه ی مترادف این خاک شده است...
ما نیز وام دار همان دستانی هستیم
که کمان از جان کشید
خون ما رنگینه ی شراب جام جم است
ما هنوز از خاک بزرگانیم بی شک
کاش یادمان نرود می شود بر نگشت تا آزاد بود
آینده نیز توان تضاد اسارت دارد

سینا سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:40 ق.ظ http://khaaen.persianblog.ir

نیستی

تلنگر سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 08:44 ق.ظ

دوستی باشیر زنانی چون شما برای من افتخاراست

مرسی

نگین یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ب.ظ http://gozar64@yahoo.com

هیچ وقت.فقط میشه گفت ای دریغ!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد