یک عمر خواستم اهلی باشم فقط به خاطر رضایت این و آن . برای اینکه در هر مجلسی بگن او بچه سر براهی است . حرف گوش کن و موقر است . اما غافل از آنم که در درونم آتشفشانی است که بزودی فوران میکند . هم خودم و هم اطرافیانم را دچار تغییر چهره میکند . شاید اگر همه چیز طبیعی پیش می رفت و من نوجوانیم را به مانند دیگران طی میکردم امروز این جا نبودم . شاید اما امروز چنان سرکش سنت شکنم که هیچ کس تحمل من را ندارد . در بهترین حالت من را به کافر بودن متهم میکنند . یک بار توسط فامیل در خیال خودشان من را تا چوبه دار هم بردند . هرچه هستم و هرچه که باشم . دیگه اهلی نیستم . اگه آقا بگه روزه من میگم شبه چون نمی خوام اهلی باشم
اما آمدهایم که اهلی شویم
گریزی نیست عشق را
یک عمر خواستم اهلی باشم فقط به خاطر رضایت این و آن . برای اینکه در هر مجلسی بگن او بچه سر براهی است . حرف گوش کن و موقر است . اما غافل از آنم که در درونم آتشفشانی است که بزودی فوران میکند . هم خودم و هم اطرافیانم را دچار تغییر چهره میکند . شاید اگر همه چیز طبیعی پیش می رفت و من نوجوانیم را به مانند دیگران طی میکردم امروز این جا نبودم . شاید اما امروز چنان سرکش سنت شکنم که هیچ کس تحمل من را ندارد . در بهترین حالت من را به کافر بودن متهم میکنند . یک بار توسط فامیل در خیال خودشان من را تا چوبه دار هم بردند . هرچه هستم و هرچه که باشم . دیگه اهلی نیستم . اگه آقا بگه روزه من میگم شبه چون نمی خوام اهلی باشم
مرسی
بیا بی بهانه ...
به هم سلام کنیم ...
بی ریا به هم عشق بورزیم ...
بیا دستت را به من بده
تا جوانه ی امیدی که در وجود من و توست
درخت تنومندی شود ...
که امروز زمان یاری ماست
نمینویسی؟